منتظر میمانم تا بیایی...
جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۳۶ ب.ظ
هر جمعه به جاده آبی نگاه می کنم
و در انتظار قاصدکی می نشینم که قرار است خبر گامهای تو
را برای من بیاورد،
گامهای استوار و دستهای سبزت را.
اگر بیایی، چشمهایم را سنگفرش راهت خواهم کرد.
تو می آیی و در هر قدم، شاخه ای از عاطفه خواهی کاشت
و قاصدکی را آزاد خواهی کرد.
تو می آیی و روی هر درخت پر شکوه لانه ای از امید
برای کبوتران غریب خواهی ساخت.
صدای تو، بغض فضا را می شکافد...
- ۹۲/۱۲/۱۶