در جستجوی حق و حقیقت...

اینجا گوشه ای از دنیاست که قصد دارم تلخی و شیرینی زندگیم را با شما در میان بگذارم...

در جستجوی حق و حقیقت...

اینجا گوشه ای از دنیاست که قصد دارم تلخی و شیرینی زندگیم را با شما در میان بگذارم...

در جستجوی حق و حقیقت...
آخرین نظرات

۶۱ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۰
آذر

حجاب...

تو نمازخونه دانشگاه داشتم سجاده آماده می‌کردم برای نماز، همین که چادر مشکی را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می‌کنی که چی؟
برگشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.

پرسیدم: با منی؟
گفت: بله با توام و همه‌ی بیچاره‌های مثل تو که گیر کرده‌اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی‌شوی با این پارچه‌ی دراز دور و برت؟ خسته نمی‌شوی از رنگ همیشه سیاهش؟

تا آمدم حرف بزنم گفت:

  • بی نام....
۳۰
آذر


  • بی نام....
۳۰
آذر


  • بی نام....
۳۰
آذر

دلم را از اینجا ببر تا مزارت، برای تو آقا که کاری ندارد


دلم با کسی جز تو کاری ندارد
نه کاری نه باری قراری ندارد

نفس در هوای بدون حسین
به هستی من سازگاری ندارد

تو میدانی و من خدایم گواه
که دل بی شما اختیاری ندارد

زمینم را خدا خلق می کرد و می گفت
که بی کربلا اعتباری ندارد

حسین گفتم و روحم آرام شد
کسی آنچه را که تو داری ندارد

دلم را از اینجا ببر تا مزارت
برای تو آقا که کاری ندارد

منو شوق شش گوشه و یک زیارت
دلم غیر از این انتظاری ندارد...

  • بی نام....
۳۰
آذر

خدا:بنده ی من نماز شب بخوان وآن یازده رکعت است.

 

بنده:خدایا خسته ام نمیتوانم.

 

خدا:بنده ی من دورکعت نماز شفع ویک رکعت نماز وتر بخوان.

 

بنده:خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

 

خدا:بنده ی من از قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

 

بنده:خدایا سه رکعت زیاد است.

 

خدا:بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

 

بنده:خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگری ندارد؟


خدا:بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر روبه اسمان کن وبگویاالله.

 

بنده:خدایا هوا سرد است  نمیتوانم دستانم از زیر پتو بیرون  بیاورم.

 

خدا:بنده ی من همانجا تیمم کن وبگو یاالله.

 

بنده:خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد.

 

خدا:بنده ی من در دلت بگو یاالله ما برایت نماز شب حساب می کنیم.

 

بنده اعتنایی نمیکند ومی خوابد.

 

خدا:ملائکه من ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما اوخوابیده است  چیزی به اذان صبح نمانده اورا بیدار کنید دلم برایش

 

 تنگ شده است امشب با من حرف نزده است.

 

ملائکه:خداوندا!دوبار اورا بیدار کردیم اما باز خوابید.

 

خدا:ملائکه ی من درگوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.

 

ملائکه:پرورگارا بازهم بیدار نمیشود.

 

خدا:اذان صبح را گفتند طلوع آفتاب نزدیک است ای بنده ی من بیدارشو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق

 

 سربرمیآورد.

 

ملائکه:خدایا نمی خواهی بااو قهرکنی؟

 

خدا:او جز من کسی ندارد شاید توبه کرد.

 

بنده ی من هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا می دهم که گویا فقط همین یک بنده را دارم

 

و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری...

 

  • بی نام....
۳۰
آذر


  • بی نام....
۳۰
آذر

  • بی نام....
۳۰
آذر

متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند، ولی
به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که؛
تو را فرو بریزند...!
تا تو را انکار کنند...!
تا از رویـــت رد شـــوند...!

  • بی نام....
۳۰
آذر

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم حال می کند.
دیروز یک فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو زنگ می زد
آخر چرا جواب ندادی؟!
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها

مکالمه باخورشید

دفترچه های ذهن کوچک من را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها
که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار...

 

  • بی نام....
۳۰
آذر

 

یا مهدی فاطمه

 

 

ستـاره ی من...

 

 

تقدیم به شما آقا جان...

 

 

ساده و کوتاه تنها همین ۳ کلمه:

 

 

برگرد ،    غمگینم ،    شکستم...


دور مرو دیر مرو خسته مشو باز بیا    بازبیا باز بیا دلبر طناز بیا

باز بیا باز بیا دلبر طناز بیا   راحت جانم همه تو تاب وتوانم همه تو

مست ز پیمانه تو مست سرانداز بیا   چشم ودلم خانه تودل همه دیوانه تو

جلوه ی باغم همه تو سرو سرافراز بیا  نورچراغم همه توحسرت وداغم همه تو

خنده تویی سور تویی با دف و آواز بیا  شعرتویی شورتویی نام تویی نور تویی

عود منم رود منم درد منم دود منم

آنکه نیاسود منم دلبر دمساز بیا

یه روز میاد جمعه ای که غروبش دلنشینه...

  • بی نام....