در جستجوی حق و حقیقت...

اینجا گوشه ای از دنیاست که قصد دارم تلخی و شیرینی زندگیم را با شما در میان بگذارم...

در جستجوی حق و حقیقت...

اینجا گوشه ای از دنیاست که قصد دارم تلخی و شیرینی زندگیم را با شما در میان بگذارم...

در جستجوی حق و حقیقت...
آخرین نظرات
۳۰
آذر

خدا:بنده ی من نماز شب بخوان وآن یازده رکعت است.

 

بنده:خدایا خسته ام نمیتوانم.

 

خدا:بنده ی من دورکعت نماز شفع ویک رکعت نماز وتر بخوان.

 

بنده:خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

 

خدا:بنده ی من از قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

 

بنده:خدایا سه رکعت زیاد است.

 

خدا:بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

 

بنده:خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگری ندارد؟


خدا:بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر روبه اسمان کن وبگویاالله.

 

بنده:خدایا هوا سرد است  نمیتوانم دستانم از زیر پتو بیرون  بیاورم.

 

خدا:بنده ی من همانجا تیمم کن وبگو یاالله.

 

بنده:خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد.

 

خدا:بنده ی من در دلت بگو یاالله ما برایت نماز شب حساب می کنیم.

 

بنده اعتنایی نمیکند ومی خوابد.

 

خدا:ملائکه من ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما اوخوابیده است  چیزی به اذان صبح نمانده اورا بیدار کنید دلم برایش

 

 تنگ شده است امشب با من حرف نزده است.

 

ملائکه:خداوندا!دوبار اورا بیدار کردیم اما باز خوابید.

 

خدا:ملائکه ی من درگوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.

 

ملائکه:پرورگارا بازهم بیدار نمیشود.

 

خدا:اذان صبح را گفتند طلوع آفتاب نزدیک است ای بنده ی من بیدارشو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق

 

 سربرمیآورد.

 

ملائکه:خدایا نمی خواهی بااو قهرکنی؟

 

خدا:او جز من کسی ندارد شاید توبه کرد.

 

بنده ی من هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا می دهم که گویا فقط همین یک بنده را دارم

 

و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری...

 

  • بی نام....
۳۰
آذر


  • بی نام....
۳۰
آذر

  • بی نام....
۳۰
آذر

متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند، ولی
به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که؛
تو را فرو بریزند...!
تا تو را انکار کنند...!
تا از رویـــت رد شـــوند...!

  • بی نام....
۳۰
آذر

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم حال می کند.
دیروز یک فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو زنگ می زد
آخر چرا جواب ندادی؟!
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها

مکالمه باخورشید

دفترچه های ذهن کوچک من را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها
که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار...

 

  • بی نام....
۳۰
آذر

 

یا مهدی فاطمه

 

 

ستـاره ی من...

 

 

تقدیم به شما آقا جان...

 

 

ساده و کوتاه تنها همین ۳ کلمه:

 

 

برگرد ،    غمگینم ،    شکستم...


دور مرو دیر مرو خسته مشو باز بیا    بازبیا باز بیا دلبر طناز بیا

باز بیا باز بیا دلبر طناز بیا   راحت جانم همه تو تاب وتوانم همه تو

مست ز پیمانه تو مست سرانداز بیا   چشم ودلم خانه تودل همه دیوانه تو

جلوه ی باغم همه تو سرو سرافراز بیا  نورچراغم همه توحسرت وداغم همه تو

خنده تویی سور تویی با دف و آواز بیا  شعرتویی شورتویی نام تویی نور تویی

عود منم رود منم درد منم دود منم

آنکه نیاسود منم دلبر دمساز بیا

یه روز میاد جمعه ای که غروبش دلنشینه...

  • بی نام....
۲۹
آذر

طلوع خورشید از مشرق کعبه...
امیرمؤ منان از صلب پدرى چون ابوطالب دیده به جهان گشود.
ابـوطـالب بزرگ بطحاء و رئیس بنى هاشم بود. سراسر وجود او، کانونى از سماحت و بخشش ، عطوفت و مهر، جانبازى و فداکارى در راه آئین توحید بود.
مـادر وى فـاطـمه ، دختر اسد فرزند هاشم است . وى از نخستین زنانى است که به پیامبر ایـمـان آورد و پـیـش از بـعثت از آیین ابراهیم پیروى مى کرد. او به هنگام شدت یافتن درد زایمان راه مسجدالحرام را پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت :
خـداونـدا، بـه تـو و پـیـامـبـران و کـتـابـهـائى کـه از طـرف تـو نـازل شـده انـد و نـیـز بـه سـخـن جـدّم ابـراهـیـم سـازنـده ایـن خـانـه ایـمـان راسخ دارم . پـروردگارا، به پاس ‍ احترام کسى که این خانه را ساخت و به حق کودکى که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما.
لحـظـه اى نـگـذشـت کـه فـاطمه به صورت اعجازآمیزى وارد خانه خدا شد و در آنجا على علیه السّلام به دنیا آمد.

  • بی نام....
۲۹
آذر

پیوند دو گوهر...
چـنـد سـال از هـجـرت پیغمبر مى گذشت و على هنوز کشتى زندگى را خود به تنهائى در دریـاى حـوادث ناخدائى مى کرد اما دیگر وقت آن شده بود که این روح بزرگ و طوفانى در کـنـار انـیـسـى مـهـربان لحظاتى را بیاساید لکن کدامین روح مى توانست با وى همگام شود و کدامین دل توان آن را داشت که این شیر خشمگین و غران روزهاى نبرد با کفار و زاهد غـمـگین و گریان شبهاى تار را در خود بگنجاند و از هم نگسلد جان و دلى على گونه مى بـایـسـت کـه هـمـچـون او از سرچشمه زلال وحى سیراب شده و به خود بالیده باشد و او کسى جز فاطمه دخت رسول خدا صلّى الله علیه و آله نبود.
فـاطـمه علیها سلام...

  • بی نام....
۲۹
آذر

حماسه غدیر...
سـال دهـم هـجـرت بـود و پـیـامبر از آخرین سفر حج خود باز مى گشت ، گروه انبوهى که تعدادشان را تا صدوبیست هزار رقم زده اند او را بدرقه مى کردند تا این که به پهنه بى آبى به نام غدیر خم رسیدند.
نـیـم روز هـیـجـدهـم ذى الحـجـه بـود کـه نـاگـهـان پـیـک وحـى بـر رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که :

  • بی نام....
۲۹
آذر

افول خورشید نبوت و آغاز فتنه ها...

پـنـجـشـنـبـه آخـر مـاه صـفـر از سـال یـازدهـم هـجـرت بـود کـه رسـول خـدا در حالى که سر در دامن على مرتضى داشت دیده از جهان فروبست مولى علیه السّلام خود در این باره مى فرمایند:

((پیامبر در حالى که سرش بر سینه من بود جان سپرد و بر روى دست من جان از بدن او جـدا گـشـت و مـن بـراى تـبـرک دسـت بـر چـهـره ام کـشـیـدم آنـگـاه بـدن او را غسل دادم و فرشتگان مرا یارى مى کردند، گروهى از فرشتگان فرود آمده و گروهى بالا مى رفتند و همهمه آنان که بر جسد پیامبر نماز مى خواندند مرتب به گوش مى رسید))

در حـالى کـه عـلى عـلیـه السـّلام و...

  • بی نام....