یه نفر اومده بود مسجد و سراغ دوستان شهید ابراهیم هادی رو می گرفت.
بهش گفتم : کار شما چیه؟! بگین شاید بتونم کمکتون کنم
گفت: هیچی! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده؟ قبرش کجاست؟
مونده بودم چی بهش بگم…..بعد از چند لحظه سکوت گفتم:شهید ابراهیم هادی مفقود الاثره ، قبر نداره…..چرا سراغشو می گیری؟
با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد:
کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش. من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه روز بهم گفت: بابا این آقا کیه؟
گفتم: اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند.
از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم، هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه.
چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی؛
بهش گفته:دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛
«چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم»
بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه: این شهید ابراهیم هادی کیه؟ قبرش کجاست؟….بغض گلوم رو گرفته بود….حرفی برا گفتن نداشتم؛
فقط گفتم: به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه
مواظب نماز و حجابت باش...
محمد بن اسحاق گفت:پس از رسول خدا (ص ) هیچکس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی نرسید
بر در خانه فرش می گستردند و چون از خانه بیرون می آمد و آنجا می نشست راه بسته میشد وبه احترام او کسی از برابرش عبور نمکیرد وا و چون میفهمید برمیخاست وبه خانه میرفت وآنگاه مردم رفت وآمد میکردند
در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروی کردند حتی سعدبن ابی وقاص پیاده شد
وکنار آن حضرت راه افتاد ابن عباس که از امام حسن وامام حسین (ع) مسن تر بود
رکاب اسبانشان را میگرفت وبدین کار افتخار میکرد ومیگفت اینها اینها پسران رسول خدایند با این شأن و منزلت
تواضعش چنان بود که : روزی بر عده ای مستمند می گذشت آنها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته
بودند و می خوردند، چون حسن بن علی را دیدند گفتند: امام حسن ع فورا از مرکب فرود امد وگفت خدا متکبرین را دوست ندارد
و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد هم به آنان غذا داد وهم پوشاک...
امام حسن (ع ) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جای داشتند،
گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسید و می بویید
از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع) می فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند)
امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، درحالی که اسبها نجیب را با او یدک می کشیدند. هرگاه از مرگ یاد می کرد می گریست و هر گاه از قبر یاد می کرد می گریست
هر گاه به یاد ایستادن به پای حساب می افتاد آن چنان نعره می زد که بیهوش می شد و چون به یاد بهشت و دوزخ می افتاد،
همچون مار گزیده به خود می پیچید
وازخدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد
بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود
برای خدا گذشت...
در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت
هر که او را می دید به دیده اش بزرگ می آمد و هر که با او
آمیزش داشت بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی که سخن یا خطبه او را می شنید
به آسانی درنگ می کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد...